به نام خدا
روزی روزگاری
خاطرات غلامعباس حسن پور
قسمت بیست و هشتم
بعد از سازماندهی و تثبیت گروهان مستقل امام حسین علیه السلام از مقر انرژی اتمی به جزایر مجنون رفتیم و در یکی از پد های جزیره ی مجنون مستقر شدیم .
دوشکا را در جای مناسبی مستقر کردم در آن مکان تا چشم کار می کرد هور بود و نیزاز متراکم و آب گرفتگی وسیع .
مدتی آنجا بودیم من و اعضای دسته ادوات به صورت نوبتی نگهبانی می دادیم و با دوشکای خود با اهداف هوایی بخصوص هلیکوپتر های دشمن که درآن سوی هور به گشت زنی مشغول بودند ، مقابله می کردیم .
بعضی از اوقات هلیکوپتر های شناسایی و جنگی عراقی دشمن تا پانصد متری مواضع ما
می آمدند و با آتش دوشکا و توپ های ضد هوایی مستقر در جزیره مواجه و از آن مکان فاصله می گرفتند .
روزی آقای اسماعیل نادری کادر گروهان مستقل را جمع کرد و در سنگر اجتماعی خود جلسه ای برگزار نمود وگفت قرار است گروهان ما در دل هور به سمت عراقی ها پل شناور ایجاد کند .
و ما را در رابطه با چگونگی کار پیش رو توجیه نمود .
پل های کوثری به ابعاد حدود ۲×۱ متر و از کائوچویی با ضخامت حدود بیست سانتی متر که روی آن با لایه ای از ورق عاج دار آهنی پوشیده شده بود و در طرفین آن محلی برای اتصال به یکدیگر تعبیه شده بوده ساخته شده بود .
کار ما این بود که در شب پل ها را با گرای ۲۷۰ درجه در روی آب و داخل نیزار به یکدیگر متصل نمائیم .
و می بایست کار تخلیه و نصب پل ها از دید دشمن مخفی بماند .
در ابتدای شروع کار تخلیه پلها از روی تریلر و حمل و نصب آنها برای ما که تجربه کافی نداشتیم سخت و مشقت آور بود .
کم کم قلق کار را به دست آورده و به کار مسلط شدیم .
بخصوص چند دستگاه چهار چرخ دستی حمالی از اهواز تهیه شد که کار ما را آسان نمود .
شب های زیادی در هور به کار نصب پل مشغول بودیم و روز ها هم غالبا در حال استراحت بودیم .
شب ها بعد از نماز وصرف غذا کار را تقسیم کرده ،عده ای پل ها را از روی تریلر تخلیه و عده ای هم آنها را به پای کار حمل و تعدادی نیز به عنوان استاد کار پل ها را به یک دیگر نصب و هر دویست متر پارکینگی برای استقرار چادرهای گروهی ایجاد
می کردند .
ساخت پارکینک تخصص خاصی را می طلبید که آن مهم را با تجربه بدست آوردیم و در کار خود به قول اراکی ها اوستا شدیم .
بیش از چهل و پنج روز کارسخت پل شناوری به طول بیش از سه کیلو متر بر روی آب و داخل نیزار نصب کردیم البته این ارقام که می گویم تقریبی می باشد ، مقدار دقیق آن را آقای حاج اسماعیل نادری فرمانده ما بهتر می دانند .
من و آقایان عباس همتی ، محمد رضا شاکری ، حسین غیاث آبادی ، نصرالله راستکردانی ، عزت الله مرادی ، سید نور الله ابراهیمی ، سید مصطفی میر جعفری ، داود مبارک آبادی ، رضا و احمد رضا میرزایی اوستا کاران نصب پل و آقایان نادری و سعید فرداد معمار و کمک معمار بودند .
لازم به ذکر است که از اول با فرمانده خود شرط کردیم اگر گروهان ما را در عملیات آینده شرکت می دهید با جان و دل کار می کنیم وگرنه باید این کار را به واحد مهندسی رزمی لشکر واگذار کنید و اگر به زور بخواهید ما را مجبور به این کار کنید پل ها را شبانه به عراقی فروخته و دینار های دریافتی کرده و را بین خود تقسیم می کنیم
این گریز شوخی را هم زدم که از خواندن خاطره خسته نشوید .
خاطره ادامه دارد…