قسمت اول روز یکم خرداد ماه سال ۱۳۴۲ در روستای عراقیه فراهان و در خانواده ای کشاورز و زحمت کش بدنیا آمدم . پدرم حاج ولی الله حسن پور و مادرم حاجیه خانم فاطمه آغداش
کد خبر: ۱۰۴۳۷۴۷
تاریخ انتشار: ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۱:۱۴ 09 May 2022

به نام خدا

روزی روزگاری

خاطرات غلامعباس حسن پور

قسمت اول

روز یکم خرداد ماه سال ۱۳۴۲ در روستای عراقیه فراهان و در خانواده ای کشاورز و زحمت کش بدنیا آمدم .

پدرم حاج ولی الله حسن پور و مادرم حاجیه خانم فاطمه آغداش

می باشد .

آن زمان با وجود سخت کوشی پدر وضعیت مالی خوبی نداشتیم و نقل قول از پدر که ایشان حتی در زمستان های سخت جهت کسب در آمد و امور کارگری ساختمان به تهران می رفته است .

کشاورزی ما در حدی نبود که معیشت یک خانواده چند نفره را بشود با عایدات آن گذراند پدرم در اواخر پاییز که فصل کشت و کار محصول تمام می شد ، به دنبال درآمدی مضاعف و حلال بود که بتواند زندگی خانواده خود را به طور متوسط اداره نماید .

نقل قول از ایشان که چقدر در زمستانهای سرد در ساختمان های نیمه کاره و نمدار شب ها را صبح و روزها را کارگری کرده است !

تا معیشت بهتری برای خانواده مهیا نماید .

مادرم به غیر از خانه داری و بچه داری قالی بافی هم

می کرد تا کمک خرج خانواده باشد .

مادر بزرگ پدری ام به نام خاله گلزار با ما زندگی

می کرد و با وجود نابینایی دو چشم ایشان هم با پشم ریسی کمک خرج خانواده بود .

در زمستان سال ۱۳۴۵ خداوند برادری به من عطا فرمود که نام او را غلامحسین گذاشتند .

ایشان در سومین سال عمر خود مبتلا به بیماری سختی شد که به خواست خداوند متعال از آن بیماری جان سالم بدر برد .

عمویم مشهدی علی که شش سال از پدرم بزرگتر بود در نزدیکی منزل ما سکونت داشت و ایشان هم عیال وار بود .

بعضی از زمین های کشاورزی را شراکتی با عمو علی کشت و برداشت می کردیم .

در تابستان سال ۱۳۴۷ برای اولین بار همراه پدرم جهت برداشت گندم دیم به صحرای وروان فراهان رفتم .

در صحرای وروان یک قطعه چهار هکتاری زمین گندم دیم را از کشاورز وروانی از قرار دریافت اجرت برداشت محصول قبول کرده بودیم .

که می بایست گندم آن زمین را درو کرده و بافه های گندم را در کپه هایی به نام کلکه جمع آوری نموده و قرار بود که پس از درو کامل و تحویل کلکه ها به صاحب زمین به ازای هر هکتار هشتاد تومان مزد دریافت کنیم .

که مزد آن چهار هکتار می شد سیصد و بیست تک تومان .

لازم به ذکر است که گوشت گوسفند آن زمان هر کیلو هشتاد ریال معادل هشت تومان بود .

یادم هست که در اواخر درو آن گندم زار چند کارگر کمکی گرفتیم که مزد هر کارگر روزی ده تومان و مزد فرزند ۱۰ ساله او پنج تومان بود .

در آن زمان که خیلی هم هوا گرم بود و بنده هفت ساله بودم با داسی کوچک تمرین درو می کردم و ساعت یازده صبح هم پدرم از پالان الاغ سایبانی می ساخت و من در آن سایبان استراحت

می کردم وساعت ۱۲ ظهر هم برای صرف ناهار و استراحتی کوتاه سواربر الاغ فاصله چهار کیلومتری صحرای وروان تا عراقیه را می پیمودیم .

لازم به ذکر است که دروگری من از آن زمان و روی آن زمین در روستای وروان شروع شد .

خاطره ادامه دارد.

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار