به نام خدا
روزی روزگاری
خاطرات غلامعباس حسن پور
قسمت چهل و نهم
با پایان یافتن آموزش غواصی در سد دز سوار بر خودرو ها شده و به منطقه جراحیه کنار هورالهویزه رفتیم .
در نزدیک هور کنار برکه ای که نهر آبی از آنجا می گذشت چادرهای خود را استوار نمودیم .
با استفاده از برگ های نی چادر ها و منبع آب را استتار کردیم.
فردای آن روز آموزش های مخصوص آبی خاکی ، جنگ در باتلاق و مرداب که پوشش متراکم نی داشت را شروع نمودیم بعضی از روزها ساعت نه تا یازده صبح را آموزش تئوری علوم نظامی داشتیم و بعد از ظهر ها با پوشیدن لباس غواصی وارد آبهای سرد هور شده و به تمرینات جنگی در داخل نیزارهای متراکم و سرد هور می پرداختیم آموزش آبی خاکی بسیار سخت بود .
می بایست تمام نکات آموزشی را عملاً در داخل مرداب ، باتلاق و نیزار به کار می بستیم و این کار بسیار طاقت فرسا بود .
بعضی از شب ها در آن هوای سرد آخر پاییز وارد آب های هور شده و ساعتها در آب بودیم و خود را برای عملیات آینده آماده می کردیم . بعضی از روز ها طرف صبح جناب آقای شکارچی تاکتیک و نقشه خوانی تدریس میکردند و بعد از ظهرها نیز برادران آموزش نظامی و تخریب آموزش مبارزه با میدان مین و روش خنثی سازی انواع مین و عبور از میادین مین و آموزش گشودن معبر با اژدر بنگال که بمبی لوله ای شکلی است به طول یک و نیم متر حاوی مواد منفجره که با پیچ شدن روی یکدیگر به اندازه دلخواه در می آیند را ، می دیدیم گاهی برای ایجاد دالانی در میدان مین و سیم خاردار می بایست ده لوله اژدر بنگال را روی هم پیچ نماییم تا با انفجار آن بتوانیم معبری را جهت عبور رزمندگان ایجاد نمائیم .
دوره این نوع آموزش ها را در منطقه جراحیه گذراندیم آموزش های دیگر ما مبارزه یا مواجهه با بشکه های فوگاز بود .
فوگاز نوعی بمب انفجاری آتش زای بشکه ای به وزن حدود ۵۰ کیلو گرم
می باشد و این بمب ها توسط دشمن در مسیرعبور رزمندگان و یا در میادین مین و سیم های خاردار تعبیه می شد که انفجارآن شعاعی حدود بیست یا سی متر را به آتش می کشید و منهدم می کرد و اگر رزمندگانی در معرض انفجار بشکه های فوگاز قرار
می گرفتند شهید
می شدند . روش خنثی سازی سازی فوگازها را آموختیم .
اموزش عبور از موانع خورشیدی که همانند سپری شاخک دار به ابعاد یک و نیم متر بود را دیدیم و آموزش سلاح های مختلف از جمله اسلحه دمیتروف و بلامیا که جدیدا وارد ارتش عراق شده بود و این سلاح نوعی نارنجک انداز رگباری بود که به صورت مسلسل نارنجک های حاوی ترکش سمی را شلیک می کرد .
همچنین آموزش تیر بار سنگین دوشکا و روش مقابله با تک تیراندازان دشمن را گذراندیم و با تمرینات مداوم تجربیات خود را افزون نموده تا بتوانیم به خوبی با دشمن بعثی مقابله کنیم .
آن زمان هوا سرد بود .
چادر ها ی گروهی را با چراغ نفتی فتیله ای گرم می کردیم.
درآن منطقه حیوانات گوشتخوار از جمله گرگ ، روباه و شغال زیاد بود .
شبها با صدای ناله مرغابی و پرنده های مردابی که توسط شغال ها و روباه ها شکار میشدند از خواب می پریدیم .
گراز ها هم بودند و داخل نیزار پرسه می زدند.
گرازها در بعضی از مواقع با توله های خود از داخل آب و نیزار خارج شده و به محیط باز میآمدند و البته فاصله خود را با ماحفظ میکردند.
ما نزدیک آنها نمی شدیم در طول مدتی که آنجا بودیم چندین بار هواپیماهای شناسایی دشمن از بالای چادرهای گردان کوثر عبور کردند و ما نگرانی آن را داشتیم که مقر آموزشی ما توسط هواپیماها شناسایی شود و سپس ببمباران گردد.
لذا نی ها را بریده و با ساقه و برگ نی ها خودرو وچادر های خود را استتار کردیم .
آخر آذر ماه سال ۱۳۶۵ دوره آموزشی گردان کوثر به پایان رسید .
فردای آن روز آقای شکارچی فرمانده گروهان ها را احضار و به صورت اجمالی و سربسته در مورد عملیات جدید صحبت کرد و خطوطی را روی زمین ترسیم نمود که برای من و دوستان غیر قابل فهم بود .
گفتم آقای شکارچی اگر
می خواهی ما را در باره عملیات توجیه کنی حتما باید روی نقشه و یا کالک توجیه کنی آخه با ترسیم چند خط روی زمین که نمی شه در مورد عملیات و طرح مانور گردان و ماموریت گروهان تصمیم گرفت .
ایشان جواب داد به خاطر رعایت مسائل امنیتی معذورم چون جاسوس ها همه جا هستند و عملیات لو می رود. من هم ظاهرا قانع شدم اما طراحی مانور گروهان یا زهرا در عملیات پیش رو برایم مشکل بود . وقت کافی هم برای طراحی حیطه گروهان خود نداشتم .
در جنگ حتی فرمانده گروهان ها هم باید نسبت به نوع ماموریت محوله طرح هایی را برای مانور گروهان خود داشته باشند و روش ها یی را با رزمندگان خود تمرین نمایند که به دلیل امنیتی از آن محروم بودیم .
خاطره ادامه دارد…