بیست و پنجم شهریور ماه سال ۱۳۵۳ پایه ی پنجم ابتدایی را در دبستان سحاب فرمهین ثبت نام نمودم .اول مهر ماه سال تحصیلی شروع شد .
کد خبر: ۱۰۴۵۵۳۶
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۸:۵۴ 18 May 2022

روزی روزگاری

خاطرات غلامعباس حسن پور رزمنده دفاع مقدس -فراهان

قسمت هفتم

بیست و پنجم شهریور ماه سال ۱۳۵۳ پایه ی پنجم ابتدایی را در دبستان سحاب فرمهین ثبت نام نمودم .اول مهر ماه سال تحصیلی شروع شد .

به مدرسه رفتم در اوایل پاییز هوا خوب و مساعد بود .

فاصله حدود ده کیلو متری عراقیه تا فرمهین را با دوچرخه ی ۲۸ هندی خود می پیمودم و شب ها به روستای عراقیه بر می گشتم .

در آن زمان چند روز مانده به چهارم آبان سالروز تولد محمدرضا پهلوی

می بایست خود را آماده

می کردیم برای رژه و شرکت در جشن تولد شخص اول سیاسی مملکت .

جشن بدین صورت اجرا

می شد که می بایست همه ی دانش آموزان و معلمان در حیاط بزرگ دبیرستان فرمهین حاضر می شدند و ابتدا ژاندارم های پاسگاه فرمهین و سپس دانش آموزان هر مدرسه با صفوف مرتب و منظم از مقابل جایگاه رژه رفته و سپس اجرای تئاتر ، ترانه خوانی ، مسابقه کلاه پرانک با دوچرخه و نمایش های دیگر و در پایان با شکلات از حضار پذیرایی می گردید . در غروب همان روز مراسم به اتمام می رسید .

پرپایی این جشن برای ما دانش آموزان روزی خوشایند بود . چون هم از درس و مشق راحت بودیم و هم اینکه جشن برای ما مفرح بود   .

تا هوا مساعد بود هر روز فاصله ی روستای عراقیه تا فرمهین و بالعکس را با دوچرخه می پیمودم .

و می بایست قبل از خوردن زنگ وارد مدرسه شده و در صف شرکت می کردم و اگر دیر می رسیدم حتما بازخواست و تنبیه می شدم .

مدیر دبستان سحاب آقای ابراهیم فرمهینی فراهانی بود.

ایشان به غیراز مدیریت دبستان ، تدریس حساب و هندسه را هم عهده دار بود .

در آن دوران می بایست به یقه ی کت و یا بلوز مدرسه پارچه ای سفید رنگ می دوختیم تا اگر کثیف شد مشخص شود و به موقع شسته و نظیف گردد .

تدریس بقیه کتاب های ما کلاس پنجمی ها به عهده ی آقای فضل الله فرمهینی فراهانی بود .

من همیشه از درس ریاضی متنفر بودم و کلا شرکت در کلاس این درس برایم زجر آور بود .

فقط تعریف هندسه و تعریف محیط و مساحت مربع و مستطیل را حفظ بودم . چون معلم با تنبیه مکرر این سه مسئله را در مغز من فرو کرده بود سطح تدریس در فرمهین در قیاس با عراقیه خیلی بالاتر بود .

هندسه علمی است که در باره ی نقطه ، خط ، سطح و حجم گفتگو می کند.

مربع و مربع مستطیل سطحی چهار ضلعی می باشند .

مساحت مربع یک ضلع ضرب در خودش

و محیط آن یک ضلع ضرب در چهار

مساحت مستطیل طول ضرب در عرض و محیط آن حاصل جمع طول و عرض ضرب در دو  

در مدرسه عراقیه اصلا چیزی به عنوان درس هندسه وجود نداشت .

من در همه ی درس ها عالی بودم اما درس ریاضی ام ضعیف و در بهترین حالت درس ریاضی را نمره ده می گرفتم .

درس املایم همیشه نمره ی بیست بود و تاریخ ، جغرافی ، دینی ، علوم و فارسی را هم اکثرا نمره ی هجده تا بیست

می گرفتم .

زنگ دوم برای ما دانش آموزان خیلی خوشایند بود چون آن زمان ساعت ده صبح بین دو زنگ تغذیه می دادند

برای اولین بار میوه موز را در مدرسه که جزو اقلام تغذیه بود خوردم

البته هر روز موز نبود

پسته، تی تاب، بیسکویت ، سیب، پرتقال و حتی شیر هم جزو اقلام تغدیه بود که هر روز یک نوع می دادند ما دانش آموزان ساعت ده را زنگ جیره می گفتیم و خدا خدا می کردیم که زودتر ساعت ده شود و جیره خود را دریافت کنیم .

البته بعضی از مواقع نیز خرما ، پنیر و بیسکویت نامرغوب می دادند که خوشایند ما نبود .

پانزده آذر ماه آن سال هوا خیلی سرد شد و علیرغم میل باطنی مجبور شدم که از اول هفته تا ساعت دوازده ظهر روز پنجشنبه را در فرمهین منزل پدر بزرگ مادری ام بمانم .

پدر بزرگم مشهدی سیف الله و همسر دومش فاطمه خانم غیاث آبادی ساکن فرمهین بودند و من نیز در منزل ایشان زندگی می کردم .

پدر بزرگم اول شب ها چراغ گرد سوز را خاموش می کرد و می گفت وقت خواب است هنگامی که اعتراض می کردم

می گفت تو که نمی خواهی برای نماز صبح بیدار بشی لااقل بگذار ما بخوابیم تا به موقع برای نماز صبح بیدار .

بشیم لازم به ذکر است که ایشان اهل خواندن نماز شب و انجام نوافل بود .

دی ماه همان سال به شدت مریض شدم طوری که قادر به رفتن به مدرسه نبودم این بیماری که شبیه سرما خوردگی بود چهار ماه طول کشید و موقع امتحان های خرداد ماه فروکش کرد .

امتحان های پایه ی پنجم ابتدایی به صورت امتحان نهایی برگزار می شد و خیلی هم سخت گیری می کردند و ارفاقی هم در کار نبود درآن سال با اینکه حدود پنج ماه نتوانستم به علت بیماری در کلاس درس حاضر شوم اما در امتحان نهایی شرکت کردم   و بجز درس ریاضی بقیه دروس را با نمره ی متوسط به بالا قبول شدم اما درس ریاضی را تجدید شدم .

در شهریور ماه آن سال تحصیلی در امتحان تجدیدی درس ریاضی شرکت کردم و نمره ی شش گرفتم موقع گرفتن نتیجه به مدرسه رفتم و مشاهده کردم که مردود شده ام .

زدم زیر گریه و بسیار گریه کردم .

به قول عرب ها    (بکیت ان کثیرا)   و سر افکنده به عراقیه باز گشتم .

پدرم چون می دانست که درآن سال تحصیلی به علت بیماری طولانی در کلاس حاضر نشده ام . چیزی نگفت و گفت فردا با هم می رویم مدرسه تا ببینم چکار می شود کرد ؟ .

فردای آن روز با پدر به مدرسه فرمهین رفته و با مدیر مدرسه آقای ابراهیم فرمهینی صحبت شد .

آقای فرمهینی گفت: ببین عام ولی الله اگر شرح بیماری پسرت را به آموزش و پرورش تفرش بنویسم با توجه به معدل متوسط به بالای پسرت احتمالا ارفاق می کنند و نمره ی ریاضی ایشان را می دهند و قبول می شود اما درس ریاضی را برای همیشه ضعیف می ماند و برای سال آینده همچنان درس ریاض را می افتد .

بگذار یک سال دیگر پسرت در کلاس پنجم بماند تا ریاضی اش تقویت شود پدرم با اکراه قبول کرد و دوباره مرا در کلاس پنجم ثبت نام کرد .لازم به ذکر است که قدیر عراقیه حاج قاسم در آن سال همکلاس بنده بود و ایشان با معدل متوسط قبول شد البته ایشان چهار سال از بنده بزرگ تر بود ولی نمیدانم چرا در کلاس پنجم با بنده همکلاس بود؟ احتمالا ترک تحصیل کرده بوده است و مجددا تصمیم به ادامه گرفته است

سال تحصیلی ۵۴ - ۵۳ را آغاز کردم در آن سال غلامرضای عراقیه مشد علی اکبر ، ابوالفتح عمو مشد حسین ، داود عمو‌ محمد آقا و داود فشکی فرزند مشد علی اکبر همکلاس بنده بودند و من در آن سال با معدل خوبی قبول شدم .

۲۵ خرداد کارنامه ی قبولی خود را گرفته و خوشحال به روستای عراقیه مراجعه کردم   .

خاطره ادامه دارد....

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار